Blog for Nameless-Value

novel, essay, poetry, criticism, diary

معجزه ناتمام Part1

اگر ذهن ما و آن عامل ما فقط و قادر مطلق کامل بود ، چگونه ما می تواند تصور قوی و یا تا باور نکردنی لمس احساسات?




ذهن ما و نگه داشتن خود ما است در هر زمان به طوری ناپایدار و نامتعادل اما به طور همزمان اراده و جاه طلبی خود را باید با فروتنی صادقانه و مناسب و معقول احاطه. در نتیجه ما می توانید درایو ذهن ما به آدرس تا کنون مسئله بسیار دشوار و مشکل ساز گزاره در حل و بیش به ذهن ما برای سهولت حال با این وجود ما هرگز نمی تواند عاری از هر گونه مواجهه و ملاقات با هر نوع مشکل به مقابله بنابراین شخصا تا زمانی که ما زنده ماندن خود زندگی است.




همه ما در برخی از مدت و یا بعد باید عنصر و طبیعت نابالغ و ظرافت کامل نیست, بنابراین ما می تواند ذهن ما را به پیشرفت.




طبیعت ناتمام باید هدیه و یا اوراکل خدا دانستن ما باشد, چرا که عاری و یا ادراکی دیده می شود که جنبه می تواند درایو ما تصمیم گیری و پیدا کردن انگیزه بعدی.




ذهن ما همه تعجب و معجزه به عنوان کنجکاوی ما محور پیشنهاد سوال برانگیز باید توسط شناخت ما به ما به عنوان ناتمام ساخته شده است. که آگاهی باید همدردی خود ما و دلیل تعاونی با هم ایجاد کنید. از آنجا که همه فرد به معنی فقط عمومی و اجتماعی تقسیم نشده و هرگز جدا شده, حتی اگر در واقع جدا شده.




ذهن ما هر دو بسیار شخصا است, تفکیک شده, اما همزمان بسیار جهانی و ولع مصرف همبستگی, و این چیزها به عنوان زن و شوهر کنتراست تا منحصر به فرد قابل تعویض نیست.




به عبارت دیگر ، حضور ما بسیار متناقض است ، بنابراین حقیقت آن باید ما را سوال ، عقل و معجزه کند.
(برای ادامه)